شاهزاده رضا پهلوی

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

بابا جون، خواهر شهید باکری هم آخرش فهمید قضیه رو! شما هم یه ریزه همت کنید...

این چند سطر رو تقدیم می کنم به همه دوستان بالاترینی که زیر لینک های مربوط به خاندان پهلوی یقه هم رو پاره می کنن... دوستداران حالشو ببرن و مخالفان اندیشه کنند....

... کاش بتونیم در مدتی که از عمرمون باقیه فقط ذره ای از زحمات این خاندان رو در آباد و مدرن کردن ایران و آوردن رفاه و بهداشت و آبادانی و فرهنگ و سواد و تمدن به این مملکت و از همه مهمتر اون جایگاه جهانی که ایرانی در زمان حکومت این خاندان بهش دست یافته بود جبران کنیم.... فقط یک قلم از فرهنگ بگم چون در فضای مجازی طبعا اهل مطالعه و آدم با فرهنگ زیاده : بزرگ علوی و صادق هدایت و صادق چوبک و جمالزاده و حسینقلی مستعان و ذبیح الله منصوری و رضا همراه و سناتور محمد حجازی و علی دشتی و غلامحسین ساعدی و شاملو و نیما و سهراب و ... و حتی نگذریم از آل احمد و سیمین دانشور . اینا "زمان پهلوی" نشو نما کردند و به بالندگی رسیدند . اگر براستی اختناق بود و دیکتاتوری اولین شعله ای که خاموش می شد نور اهل قلم بود!!!

بسه دیگه! ملی مذهبی ها فهمیدن، شهید داده ها فهمیدن، زندان رفته های زمان شاه همشون دارن رحمت میخونن به روح شاه فقید و پدرش .... اونائی هم که سکوت کردن شک نکنین که بخاطر مقام و منصب و مال این دنیاست که فعلا برقراره و نمیخوان از دستش بدن .... بسه دیگه! چیز زیاد سختی نیست! یخورده همت کن هموطن!

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

جمهوری اسلامی، مرگت فرا رسیده!

پنج شش سال پیش بود حدودا... ، زمانی که صدام در حبس بود و آریل شارون هم تازه به اغماء رفته بود و چند تا اتفاق دیگه با هم مقارن شده بودند (تازه اون زمان سایت بالاترین هم نبود ولی من و اینترنت بودیم البته!) یک متنی که می گفتند از کتب پیشگوئی قدیمی استخراج شده شبیه به شعر به زبان انگلیسی در اینترنت منتشر شده بود به این مضمون: "آن زمان که خرس بزرگ از خواب برنخیزد، ماهی بزرگ راه خانه خود را گم کند، رود بزرگ از حرکت بایستد و اردک در قفس فریاد کند، باید منتظر خبرهای بدی بود!" که اشاره به اغمای شارون، گیر افتادن یک نهنگ در رود تیمز لندن، منجمد شدن رود ولگا در روسیه و داد وبیداد کردن صدام که درون قفس در دادگاه حضور می یافت داشت. این موضوعات هرکدوم در نوع خودشون مسائل منحصر بفردی بودند که تقارن اونها با یکدیگر به اهمیت قضیه می افزود. اینطور هم تفسیر می کردند که با اتفاق افتادن یک به یک مواردی که در این پیشگوئی گفته شده حتما اون خبرها یا اتفاقات بد هم واقع خواهند شد که از اون هم گریز می زدن به اینکه آرماگدون یا روز قیامت جهانی نزدیکه.... حالا این قضیه رو همینجا داشته باشید.... با توجه با اتفاقاتی که اخیرا در ایران پشت سر هم ردیف شدند هم میشه چنین گفت: "آنگاه که سر ملا در تهران بریده شود! آنگاه که کردان بمیرد! و تصویر معبد بهائیان در روزنامه همشهری چاپ شود! و آنگاه که سرود شاهنشاهی در کاراکاس نواخته شود! آنوقت است که منتظر خبرهای خوشی باید بود!!!

البته اینها گزیده هائی از آخرین اتفاقات عجیب و غریبی بودند که زنجیره شون از 22 خرداد امسال شروع شده ولی همه شون نوید اینرو میدن که: اندکی صبر سحر نزدیک است!

جمهوری اسلامی باید برود و وقتی می رود اصولگرا و اصلاح طلبش همه با هم می روند ...

... مگر اینکه از این عناوین برائت طلبیده و تحت نام ایرانی و پرچم ایران فعالیت کنند. هرچند همیشه این سئوال در حافظه تاریخ باقی خواهد ماند که چرا بعد از به زندان افتادن و شکنجه و از دست دادن مقام و موقعیت یا در آن زمان که صدای ترک خوردن پایه های رژیم گوش فلک را کر کرده از خواب بیدار شدند!

آمار و نام نمی دهم که هر یک از این عزیزانی که الان در حصر یا زندانند و خانواده هایشان نگران و دردمند، هریک در زمانی که مصدر امری بودند چه ها کرده اند. دوستان باریک بین خود به اینها واقفند...

به جنبش سبز بپیوندید که فارغ از هر نام و گروه و مسلکی اعم از اصلاح طلب و جمهوری خواه و سلطنت طلب و دمکرات و مشروطه خواه و .... برای آزادای ایرانیان از چنگال این رژیم اشغالگر تلاش می کند نه برای تغییر ماهیت آن!

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

علت کوچکی هیکل گنجشک!

اشتری را دید گنجشکی به راه // گفت ای گردن دراز بی پناه

از تو می باشد سئوالی بنده را // پاسخی ده بنده شرمنده را

خود بگو با من که روزی چند بار // می کنی با خانمت بوس و کنار؟

گفت: سالی یا دو سالی یکدفه // گفت: ای سازد خداوندت خفه!

من که می بینی به روی ناودان // روی شاخه، روی بام و نردبان

لااقل هر ساعتی ده بیست بار // می کنم با خانمم بوس و کنار

خنده ای کرد اشتر و گفتا که ها! // از همین کارت بود ای بینوا

کز لحاظ هیکل و قد و بدن // نیستی اندازه انگشت من!!!

(شاعر: یادم نیست!)

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

جشنهای 2500 ساله، تبلیغ شکوه و عظمت ایران و آشنایی مردم و دولتهای جهان با تاریخ پرشکوه ایران زمین و ایرانی

بخشی از کتاب "آخرین سفر شاه" نوشته شده توسط "ویلیام شوکراس".

(شوکراس، مقالات زیادی در واشنگتن پست ، نشریه نقد کتاب نیویورک ، آبزرور و دیگر نشریات معتبر غربی منتشر کرده و چندین جلد از کتاب هایش از جمله "نیکسون و کیسینجر و نابودی کامبوج" و " وضعیت بی رحم" برنده جوایزی از قبیل جایزه بنیاد هیلمن و جرج پلک شده است.)

بخشی از فصل دوم کتاب او ، تحت عنوان "ضیافت" را می خوانیم:

در اکتبر 1971 محمدرضا شاه پهلوی ضیافتی ترتیب داد که از همه مهمانی ها برتر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت کرد.




ضیافت در تخت جمشید برگزار شد که ساخته داریوش کبیر است. قرار بر این بود که این جشن نشانه دو هزار و پانصدمین سالگرد شاهنشاهی ایران باشد که در قرن ششم پیش از میلاد به دست کورش کبیر تاسیس شده بود.


به این ترتیب شاه در 1971 ، سی امین سال سلطنت خود و دهمین سال برنامه اصلاحاتش را که انقلاب سفید می نامید نیز جشن می گرفت.انقلاب سفید شامل اصلاحات ارضی و گسترش سوادآموزی و آزادی زنان، مدرنیزه کردن صنایع و زیربنای اقتصادی و توزیع مجدد دست کم بخشی از ثروت ها و کاهش قدرت روحانیون شیعه یعنی ملایان می شد. ناگزیر این "انقلاب" روحانیون را دچار خشم ساخت.



سال 1971 همچنین آغاز سربلند کردن ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای بود. در روز عید سنت والنتاین آن سال (14 فوریه) کارتل تولید کنندگان نفت، یعنی اوپک، به نخستین موفقیت عمده خود در افزایش بهای نفت نایل شد. شاه نقش رهبری را در این کار بر عهده داشت. شاید مهمتر از همه اینها این بود که دولت بریتانیا قصد خود را به خروج نیروهایش از "شرق سوئز" به مرحله اجرا درمی آورد و همراه با آمریکاییان شاه را محرمانه تشویق می کرد که نقش بریتانیا را به عنوان "ژاندارم خلیج فارس" برعهده بگیرد.


در 1971، هم در شاه و هم در حکومت او احساس اعتماد به نفس دیده می شد. شاه این جشن ها را روایت جدیدی از کنگره وین در سال 1815 تصور کرده بود که در آن فرمانروایان جهان توانستند با یکدیگر دیدار و درباره مسایل جهان گفتگو کنند. یکی از شعارهای تبلیغاتی دولت درباره این جشن از این قرار بود: "این گردهم آیی با عظمت جهانی، تخت جمشید را در روز فراموش نشدنی 15 اکتبر 1971 (23 مهر 1350) تبدیل به مرکز ثقل جهان کرد."




تخت جمشید نمایشی بود که ضمن آن رویاهای شاه آشکار شد. بسیاری از اشخاصی که در آن هنگام درباره آن چیز نوشتند گفته کریستوفر مارلو را به خاطر آوردند که: "چه شکوهمند است که آدمی شاه باشد و در پرسپولیس پیروزمندانه سواری کند."


9 پادشاه، 3 شاهزاده حاکم، 2 ولیعهد، 13 رییس جمهوری، 10 شیخ، 2 سلطان همراه با انبوهی از معاونان رییس جمهوری و نخست وزیران و وزیران خارجه و سفیران و دیگر دوستان دربار که از نقاط مختلف جهان آمده بودند در تخت جمشید اقامت گزیدند.
شاه تصمیم گرفت قواعد تشریفاتی قرن نوزدهم را رعایت کند، بدین معنی که ارشدترین مهمان دوست و متحدش هایله سلاسی امپراتور اتیوپی، شیر یهودا باشد. پرزیدنت ژرژ پمپیدو رییس جمهوری فرانسه گفت که دعوت را نمی پذیرد مگر اینکه بالادست هایله سلاسی و روسای کشورهای فرانسه زبان بنشیند. شاه زیر بار نرفت و فرانسه یکماه پس از اعلام انصراف پمپیدو از حضور در این ضیافت به ناچار نخست وزیر وقت را به همراه تابلوی نقاشی نفیس و گرانقیمتی به عنوان هدیه به جای پمپیدو فرستاد. شاه هرگز پمپیدو را نبخشید.



پادشاه و ملکه دانمارک نیز جزو مدعوین بودند. و همچنین پادشاهان اردن و بلژیک و پادشاه سابق یونان. ملکه انگلستان در جشن شرکت نکرد و به جای خود شوهرش پرنس فیلیپ و دخترش پرنسس آن را فرستاد. پرنس برنهارد از هلند نمایندگی همسرش ملکه ژولیانا را بر عهده داشت. شاید بدترین خبر برای شاه این بود که پرزیدنت نیکسون نمی تواند در جشن شرکت کند. (خانم نیکسون رییس افتخاری کمیته آمریکایی برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بود.) اسپیرو اگنیو معاون رییس جمهوری نمایندگی ایالات متحده را بر عهده داشت و از نظر تقدم، کلیه مدعوین به استثنای سفیر پکن بر او برتری داشتند.


صرفنظر از مدعوین، همه چیز جشن را هم از پاریس آورده بودند. در دشت خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمه های گرانبها به وسیله ژانسن دکوراتور فرانسوی برپا شده بود. موسسه ژانسن از چند دهه پیش تزئینات داخلی کاخ های سلطنتی را انجام داده بود: در 1920 در بلگراد، در 1935 آپارتمان های خصوصی ادوارد هشتم (دوک ویندزور بعدی) در کاخ باکینگهام، ویلاهایی در کاپ دانتیب و آپارتمان هایی در خیابان پنجم نیویورک. سبک پاریسی کلاسیک ژانسن بسیار با مذاق شاه جور درمی آمد.



آرایشگران تراز اول از سالون های کاریتا و آلکساندر پاریس به تخت جمشید پرواز کردند.

الیزابت آردن یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را فرح گذاشت تا در جعبه های مخصوص به مهمانان هدیه شود. باکارا یک گیلاس
پایه دار کریستال طراحی کرد، سرالین جایگاه های مهمانان را از روی سفالهای قرن پنجم پیش از میلاد ساخت، رابرت هاولیند فنجان و نعلبکی هایی ساخت که فقط یکبار مورد مصرف مهمانان قرار می گرفت و پورتو یکی از بزرگترین تولید کنندگان ملافه و رومیزی فرانسه، رومیزی های رسمی و ملافه های مهمانان را تهیه کرد. لان ون اونیفورم های جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم تنه های آن به طرزی شکیل ولی نه زننده با بیش از یک کیلومتر و نیم نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این اونیفورم ها نزدیک به پانصد ساعت کار لازم داشت.


غذاهای ضیافت تخت جمشید را اصولا رستوران ماکسیم تهیه کرد ولی چندین موسسه عمده فرانسوی و سوییسی به آن کمک کردند. از یک سال پیش که وزارت دربار ماکسیم را برای برگزاری این ضیافت بزرگ برای یکصد مهمان در وسط بیابان در نظر گرفته بود، موسسه مزبور مشغول تمرین و تدارک بود. آقای لویی ودابل رییس ماکسیم شخصا بر این کار نظارت می کرد و به این مناسبت یک بشقاب جدید و بسیار عالی محتوی خاویار و تخم بلدرچین آب پز اختراع کرد. متاسفانه شاه هیچ وقت لب به خاویار نمی زد. بنابراین هیچ کس دیگری نمی توانست از آن بخورد. این بود که ماکسیم مال اندیشی کرد و در شب مهمانی چند تره فرنگی مخصوص سوپ را در برابر شاه گذاشت. او مشغول خوردن شد و هر کسی توانست غذای خودش را بخورد. "بشقاب" مهمانان تکرار شد و این بار شاه یک آرتیشو خورد. تنها غذای ایرانی که در صورت غذا وجود داشت خاویار بود؛ مابقی را تقریبا یکسره از فرانسه آورده بودند. صورت غذای ضیافت شام اصلی با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو نقش شده و با یک ریسمان تابیده طلایی به صورت یک کتاب کوچک با جلد ابریشمی آبی و طلایی صحافی شده بود. پس از تخم بلدرچین با مروارید دریای خزر، غذای بعدی پاته دم خرچنگ با سس نانتوا بود بود. غذای اصلی خوراک پشت مازوی بره سرخ شده در روغن خودش بود که درون آن را با سبزی های خوشبو انباشته بودند. برای تازه کردن گلوی مهمانان شربت یا شامپانی کهنه فرانسوی (موئت 1911) می آوردند. آنگاه خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخلوط طبق سلیقه آلکساندر دوما صرف شد. به عنوان دسر بشقاب انجیر به شکل حلقوی که درون آن تمشک با پورتو انباشته بودند آوردند. و در پایان قهوه موکا.




شرابهایی که به مهمانان داده شد اختصاصی بود. شراب ناب شامپانی، شاتودوساران، شاتو بریان سفید 1964، شاتولافیت- روتشیلد 1945 و نیز شامپانی موسینیی کنت دو وگه 1964 و دم پرینیون صورتی 1959 که بسیار کمیاب است. همراه با قهوه نیز کنیاک پرنس اوژن مخصوص خمخانه ماکسیم صرف شد.

پس از ضیافت شام، عده دیگری از کارشناسان فرانسوی نمایش نور و صدا و مراسم آتشبازی برپا کرده بودند. ضمنا هنرمندان فرانسوی در اختراع اونیفورمهای "اصیل" سربازان ایرانی چند قرن پیش همکاری کرده بودند تا بتوانند روز بعد از برابر مهمانان رژه بروند. بعد از ظهر فردا مهمانان با در دست داشتن قمقمه های آب یخ بر قالیچه های جایگاه نشستند و به تماشای رویای ناتمام شاه از تاریخ ایران پرداختند.




محمدرضا شاه از جشنی که برپا کرده بود راضی بود. می گفت این جشن کمک بزرگی به تجدید نظر غربیان در دیدگاهشان نسبت به ایران خواهد کرد. به نظر او نقطه اوج این مراسم وقتی بود که در برابر آرامگاه تاثیر برانگیز کورش کبیر ایستاد و با صدای خاص خودش او را با طمطراق مورد خطاب قرار داد و گفت:


"کورش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشی، شاه ایران زمین، از جانب من شاهنشاه ایران، و از جانب ملت من بر تو درود باد!... همه ما در این هنگام که ایران نو با افتخارات کهن پیمانی تازه می بندد تو را به نام قهرمان جاودان تاریخ ایران، به نام بنیانگذار کهن سالترین شاهنشاهی جهان، به نام آزادی بخش بزرگ تاریخ، به نام فرزند شایسته بشریت درود می فرستیم.
کورش، آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم و برای نگهبانی میراث پر افتخار تو همواره بیدار خواهیم ماند."


۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

پول دارم، مخابرات دارم، سواد ندارم! / بودن یا نبودن مسئله ای نیست، تریلیارد! مسئله اینست...




تصویر بالا تصویر همان چکی است که ظاهرا بابت پیش قسط خرید مخابرات مملکت گل و بلبل از طرف شرکت وابسته به سپاه صادر گردیده است...

تریلیارد؟؟؟ بانک باید این چک را به علت عدم تطابق رقم حروفی و عددی برگرداند و پرداخت نکند! تریلیون با تریلیارد خیلی فرق دارد! به اندازه تفاوت 10 به قوه 12 با 10 به قوه 21. در حقیقت تریلیارد یا همان sextillion برابر با 10 به توان 21 است در حالیکه تریلیون برابر 10 به توان 12. در یک کلام قانونا این چک قابل پرداخت نیست!

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

سی سال گذشت تا ما فهمیدیم اشغال سفارت امریکا اشتباه محض بود...

... چندسال باید بگذرد تا بفهمیم و اعتراف کنیم که انقلاب 1357 از اساس بزرگترین خطای استراتژیک تاریخ معاصر ایران بود؟

پیروزی بزرگ جنبش سبزمان را در 13 آبان امسال در فتح خیابانها و شهرها و عقب راندن حکومت اشغالگر ایران به یکایک ایرانیان شادباش می گویم. سحر نزدیک است!

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

متن مصاحبه تلفنی شهبانو فرح پهلوی با رادیو صدای ایران (علیرضا میبدی) به مناسبت چهارم آبان ماه، زادروز شاه فقید ایران

میبدی: امروز چهارم آبانه در چنین روزهائی، مثل امروز، خب این فرصت دست میده برای همه ما که به تاریخ اندیشه کنیم، به شخصیتهائی که به ایران خدمت کردند و اجازه بدید در این لحظات خط ارتباط رو برقرار کنیم برویم به سراغ علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی در شرق امریکا و با ایشون گفتگوئی داشته باشیم به مناسبت همین امروز یعنی چهارم آبان.


میبدی: عرض سلام و ارادت خدمت علیاحضرت شهبانو.

شهبانو فرح پهلوی: درود بر شما آقای میبدی و درود بر همه هموطنانم هم میهنانم در داخل و خارج از کشور.

میبدی: امیدوارم که حالتون خوب باشه.

شهبانو فرح پهلوی: خوبم خیلی ممنون شما هم امیدوارم که خوب باشید.

میبدی: تشکر می کنم. علیاحضرت برای شما یک چنین روزی، البته برای ما ، فرصتی است برای اندیشه کردن به تاریخ گاه افسوس خوردن گاه غمناک شدن گاه مغرور شدن اما می دونم برای شما هم یک معنای تاریخی داره هم یک معنای عاطفی. وقتی به این روزها می رسیم واقعا چه احساسی به شما دست میده بعد سی سال زندگی در غربت و اینهمه فراز و فرود در زندگی شما که عملا آمیخته شده با سرنوشت ملتمون.

شهبانو فرح پهلوی: طبیعتا این روز برای من و خانواده ام و مطمئنا برای خیلی از هموطنان روز مهمی است و بیاد شاه فقید هستیم و افسوس می خوریم که او چرا میان ما نیست و از یک طرفی فکر می کنم که شاید روزگار و خداوند می خواست که ایشون نباشند و نبینند اون مملکتی که انقدر بهش عشق می ورزیدند و انقدر آرزو براش داشتند و اون هموطنانی که انقدر بهشون علاقه داشتند الان به چه روزهائی گرفتار شدند و طبیعی است که فکر می کنیم واقعا اگر این اتفاق نیافتاده بود و ایشون هنوز در ایران بودند و این انقلاب نشده بود مملکت ما کجا بود مردم ما کجا بودند چه امکاناتی ما داشتیم و اصلا تمام منطقه چی میشد. من فکر می کنم که اگر واقعا این اتفاق نیافتاده بود هیچوقت نه جنگ ایران و عراق می شد نه جریان افغانستان نه عراق نه اونی که بهش میگن جنگ خلیج فارس و واقعا موقعیت هموطنان در ایران نمیدونم الان طولانی میشه اگر بگم ولی خوب نمی تونم که فکر نکنم که وضع زنان ما چی بود در اون دوران چه موقعیتی داشتیم و الان تمام مردم دنیا و خود هموطنان هم می بینند که چه فجایعی میشه برای زنان که بخصوص از همه بیشتر زجر کشیدند. کودکان ما کجان که همشون به مدرسه میرفتن غذای مجانی داشتن کتاب مجانی داشتن مدرسه مجانی داشتن الان خب می شنویم که میلیونها نمی تونن مدرسه برن و بعضها هم گدائی میکنن و تو خیابانها ول هستن وضع دانشجویان ما چه جوری بود و وضع کارگران ما که امروز مجبورن یعنی سه ماه سه ماه، یکسال یکسال، شش ما شش ماه حقوقشونو دریافت نمی کنن روستائیان چه وضعی دارن از لحاظ تغذیه از لحاظ بهداشت و پیشرفتی که مملکت می کرد از لحاظ اقتصادی موقعی که فکر میکنم موقعی که شاه فقید به سلطنت رسیدند درآمد سرانه ایرانی 150 دلار بود و بعد که 1357 به 2500 دلار رسیده بود الان کجاست، یا پیشرفت صنعتی، پیشرفت بهداشت مراکزی که داشتیم برای دردمندان و دوستی ای که داشتیم با تمام ممالک چه غرب چه شرق با همسایگانمون با ممالک عرب، ثروت ما واقعا منابع ملی ما خرج برای ایران و ایرانی می شد و البته نمی گم که گرفتاری هائی نبود کمبود هائی نبود ولی واقعا احتیاج به چنین دگرگونی و چنین انقلابی نداشت. طبیعتا می دونم که نباید... سعی می کنم که به گذشته فکر نکنم ولی طبیعی است که آدم مقایسه می کنه و می بینه که چی شد مملکت ما و خوب همیشه سعی میکنم که در حال زندگی کنم و به آینده فکر کنم ولی در ضمن می خواستم بگم که همینطور که هموطنان میدونن اگر ایشون بودند امروز 90 ساله می شدند و می دونم که خیلی ها در خارج و در داخل مملکت به یاد او هستند و می خواستم از طرف خودم و از طرف فرزندانم از تمام اونهائی که امروز درک کردند که او برای ایران و ایرانی چه می خواست و آنهائی که تمام این سالها به او وفادار موندند تشکر کنم.

میبدی: داریم گفتگو می کنیم با علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی . دلم نمی خواست سئوال غم انگیزی رو با شما مطرح کنم ولی بنظرم رسید که همین اول برنامه پرسش رو با شما در میان بگذارم. میدونیم خب در تمام این سالها اتهامات بزرگی متوجه همسر شما شاه فقید شد از طرف مخالفان. می خوام ببینم که چه اتهامی بیشتر دل شما رو به درد آورد و غمگین تون کرد. خود من مثلا در جریان اتهاماتی که در جریان قتل خسرو روزبه شد، صمد بهرنگی ، غلامرضا تختی ، سینما رکس آبادان دیگه اینا چیزهائیست که بعدها معلوم شد که نه حکومت گذشته مطلقا در این جنایات دستی نداشته بر عکس کار خود مخالفان بوده . چه اتهامی بیشتر شما رو خیلی غمگین کرد، دلتون رو به درد آورد ؟

شهبانو فرح پهلوی: ببینید چیزی که باعث دلگرمیه اینه که خیلی خیلی از اتهامات امروز روشن شده هم برای هم میهنان در داخل کشور هم خارج از کشور و روز به روز هم روشن تر خواهد شد ولی یه مطلبی هست که بیشتر از همه برای من دردناکه ولی اون رو می خوام در باره اش صحبت نکنم و بسپارم به تاریخ و تاریخ قضاوت داره می کنه و خواهد کرد برای اینکه همیشه یاد یه داستان ماری آتوانت ملکه فرانسه همسر لوئی شانزدهم می افتم که انقلابیون گفتند که ایشون گفته که... به ملکه گفته بودن مردم نان ندارن بخورن و ایشون گفته خوب نان ندارن شیرینی بخورند خوب ببینید این صد، صدو پنجاه سال طول کشید تا الان اکثریت فرانسوی ها قبول کردند که حرف ایشون نبوده. یک کسی در اسپانیا گوئی یک همچین حرفی زده بود ولی خوب اینرو انقلابیون اونموقع پیرهن عثمان کرده بودند و این سالها همینجور موند بنابراین اون مطلبم امیدوارم که می سپارم به تاریخ. مطلب دیگه ای هم که دلم می خواد بگم اینه که بعضیا گفتند و نوشتند و متاسفانه خیلی مطالب غلط دیگه ای هم نوشتند، که شاه فقید به ایشون گفته بوده، به اونا گفته بوده که پشیمونم که چرا با فشار عمل نکردم یا اینکه مثلا دستور کشتار ندادم. این کاملا غلطه. شاه فقید همیشه گفتند نه تنها به من به خیلی ها حتی در مصاحبه ها خیلی ایرانی و خارجی که ایشون نمی خوان که تاج و تختشونو روی خونریزی ملتشون نیگر دارن می خواستم اینم روشن بشه برای خیلی از هموطنان.

میبدی: خیلی تشکر . شهبانو این روز ها بحث خیلی جدی در دنیا که به نظر می رسه ایران رو در موقعیت خطیری هم قرار داده مسائل هسته ایست مسائل اتمی است خوب همه ما میدونیم که پیشگام فناوری هسته ای مسالمت آمیز در ایران همسر شما شاه فقید بوده و در این زمینه هم هرکاری انجام گرفت بطور علنی بود و بر پایه قواعد جهانی و اونچه که در سازمان انرژی هسته ای وابسته به سازمان ملل حکم می کرد. اما الان ایران وضعیت دیگری پیدا کرده متهم شده به اینکه داره بطور محرمانه و بطور سری بمب اتمی تولید میکنه. نظر شاه فقید همسر تاجدار شما راجع به اتمی شدن ایران چی بود؟ شاید تو بحث های خصوصی به بحث های اتمی شدن ایران رسیده بودید یعنی شاه علاقه ای به مسلح شدن به بمب اتمی داشت؟

شهبانو فرح پهلوی: هیچوقت. اعلیحضرت همونطوری که گفتید انرژی هسته ای رو مسالمت آمیز می خواست و اونموقع هم همونجوری که می دونید خیلی ممالک خارجی چیزهائی که لازم داشتیم به ایران میفروختند و حتی ایران 10% سهام یورودیف رو در فرانسه داشت و ایران قرارداد ان پی تی که پیمان منع گسترش سلاح های هسته ایست امضاء کرده بود و خود من البته مخالف سلاح هسته ای هستم ولی قبول دارم که اگر لازم باشه در مملکت انرژی هسته ای مسالمت آمیز باشه. توی پرانتز میخواستم بگم که اونموقعی که اینکار در ایران می شد خیلی از همین آقایون مذهبیون یا مخالفین میگفتن نه ایران لازم نداره چون ما نفت و گاز داریم و همونجوری که میدونید اون نیروگاه بوشهر تمام چیزهاشو دزدیدن و خراب کردن . به هر صورت شاه فقید هیچوقت نمی خواستن سلاح هسته ای داشته باشن و این رو میخواستم بگم که متاسفانه افرادی هستن یا فردی هست که با وجودیکه احترام دارن به شاه فقید، یادمه در یه مصاحبه ای که پاریس بود شنیدم گفت از ایشون پرسیدند که آیا فکر می کنید جمهوری اسلامی به دنبال سلاح هسته ای است ایشون گفتن که من نمی تونم پیش بینی کنم که چه می خوان بعد پرسیدند که شاه ایران چی، گفتند که نه... انموقع نمی خواست ولی اگر بود می خواست که سلاح هسته ای داشته باشه. ولی چطوره که ایشون برای جمهوری اسلامی که الان بر سر کاره پیش بینی نمی تونه بکنه و خیال می کنه که اگر بودند می کردند که همچه چیزی درست نیست.

میبدی: شهبانو، بنده سراغ ندارم رهبری در دنیا همسرش رو به جلسات مهم سیاسی فرهنگی و آموزشی ببره شما تقریبا در تمام جلسات مهم مملکتی در کنار پادشاه حضور داشتید اینم شده بود جزو عادات سیاسی در ایران و به نظرم خیلی حائز اهمیت بود ولی زیاد روش تا بحال تکیه نشده هنوزم ما سراغ نداریم جائی رو در هیچ جا که همسران پادشاهان یا رهبران کشورها در مهمترین جلسات مربوط به تصمیم گیری پیرامون اوضاع جهانی در کنار شوهرشون باشن. خود شما تعبیرتون چیه؟ پادشاه واقعا چی فکر می کرد؟

شهبانو فرح پهلوی: ببینید البته راجع به مطالب زیادی با اعلیحضرت صحبت می کردیم. بیشتر طبیعتا تمام مطالبی بود که مربوط به کارهائی که من درش شریک بودم کارهای فرهنگی اجتماعی ورزشی محیط زیست غیره وغیره و غیره و اینجا باید بگم من واقعا از ایشون تشکر می کنم که همیشه پشتیبان من بودن و تشویق می کردن که با کمک هزاران زن و مرد ایرانی ما تونستیم یک خوابهائی که داشتیم یک آرزوهائی داشتیم عملی بشه واقعا. در ارتباط با سیاستهای خارجی و یه مطالب خیلی مهم با من ایشون صحبت نمی کردند و من یادمه یه دفعه به من گفتن من مطالب خیلی سری رو بهتون نمی گم بدلیل اینکه اگر یه وقتی مثلا شما رو گرفتن و شکنجه کردن ممکنه صحبت کنید. راجع به چیزهای واقعا اونطوری خیلی سیاستهای خارجی و مهم با من صحبت نمی کردن ولی طبیعتا هرکاری که ما می کردیم یه مقدارش با سیاست ارتباط داشت. بدلیل اینکه مردم میومدن با من ملاقات می کردن از گروههای مختلف جلسات مختلفی داشتیم نامه می نوشتند و خب، مطالبی بود که کمبودهائی که در ایران بود یا اشکالاتی که بود خب به من می گفتن من با ایشون صحبت می کردم و مطلب رو می گفتم و هیچوقت فراموش نمی کنم ایشون همیشه به من می گفتند تنها به قاضی نرو و حق هم داشتند برای اینکه ممکنه یه کسی میاد به من یه مطلبی رو میگه و خیلی هم در من اثر میذاره ولی باید برم تحقیق کنم ببینم اون درسته یا نیست. طبیعتا منم خب نظر خودم رو می دادم حالا راست یا... یعنی درست یا نه . من نمی تونستم مطلع باشم از تمام اون چیزی که در مملکت میگذره ولی اون چیزی که بگوشم می رسید با ایشون در میان می گذاشتم یا بعضی وقت ها نامه می نوشتم به دفتر مخصوصشون. بعد می خواستم بگم الان واقعیت موقعی که آدم فکر می کنه وضع زن ایرانی در آنموقع که پادشاه تاجگذاری کرد ملکه مملکت رو بعد از هزاران سال، و من هیچوقت فراموش نمی کنم موقعی که تاج رو به سر من گذاشتند من حس کردم تاجی به سر تمام زنان ایرانی گذاشتند و من فکر می کنم که تمام زنان ایرانی هم همین حس رو کردند. احترامی بود و اهمیتی که به تمام زنان میگذاشتند ایشون.

میبدی: یادمه همیشه که شما به بحث های هنری خیلی علاقمند بودید.بحث های هنری و فرهنگی. در کانون توجه خیلی از روشنفکران و متفکران بودید یا بخاطر میارم که شما حتی علاقه داشتید راجع به شعر معاصر سخن بگید راجع به ادبیات ایران ... مطالب مورد علاقه پادشاه چی بود؟

شهبانو فرح پهلوی: در درجه اول پیشرفت مملکت. اقتصادی، صنعتی، روابط خارجی، تمام سیاست های خارجی و وضع مردم ایران حالا از تمام طبقات. حالا خب از لحاظ هنری ایشون خیلی علاقه داشتند هم به شعر هم به موسیقی ایرانی هم به یادم میاد موسیقی های محلی، به تاریخ ایران، به فرهنگ ایران، طبیعتا میدونید همه ما موقعی که ایرانی هستیم و در اون مملکت هستیم افتخار می کنیم به گذشته ای که داشتیم به فرهنگمون، به ادبمون به اینهمه چیزی که ایران به دنیا داد. هم میخواستیم اونها رو ازش نگهداری کنیم و در ضمن پشتیبانی و کمک به هنرمندان معاصر.

میبدی: شهبانو شما بنیانگذار موزه هنرهای معاصر و همینطور اون موقع پیشنهاد دادید که شماری از آثار گرانقدر هنری تهیه بشه و به ایران بیاد و در این نمایشگاه به معرض نمایش گذاشته بشه و شرایط رفت و آمد هنرمندان، تردد اونها و منتقدین هنری به ایران فراهم بشه. و دیدیم که با چه دلسوزی این کارها صورت گرفت اما حالا یه خبرهای بدی خود من شنیدم که برخی دلالها راه افتادن و به نزد برخی مجموعه دارها رفتن و به سازمانهای هنری که این آثار هنری رو حراج می کنن و پیشنهاد فروش همین آثاری رو دادن که شما روزی برای موزه هنر معاصر در ایران خریداری کردید. خود شما اطلاعاتی در این زمینه دارید؟

شهبانو فرح پهلوی: بعله متاسفانه این رژیم دلسوز نه گذشته و فرهنگ و ادب ایرانه نه آنچیزی که واقعا هنر معاصر هست.همونطور که همه هموطنان میدونن راجع به تخت جمشید، تنگه بلاغی، اون سدی که میخوان بسازند. نمیگم بهرحال نگهداری هم شده از خیلی چیزها ولی همیشه یک افرادی هستند که میخوان سوء استفاده بکنن و برای من خیلی خیلی دردناکه . البته موزه گفتین بیشتر الان حرف از موزه هنرهای معاصر می زنن ولی خوب همونجور که به یاد دارین ما موزه فرش رو داشتیم، موزه نگارستان که آثار هنری زمان قاجار بود که در یک کاخ سابق ملکه مادر در کاخ مرمر تهیه شده بود و واقعا هر اتاقش، هر چیزش داستان طولانی داره موزه نگارستان، که این تابلوها خریداری شد و متاسفانه شنیدم این موزه رو از بین بردند و اشیائش نمیدونم کجا گذاشتند نمیدونم موزه نگارستان تبدیل شده به یه مرکز سپاه پاسداران. در ایران مثل اینکه ساختمون دیگه ای نبود که پاسداران برن اونجا. موزه آبگینه که آثار سفالی و شیشه ای پیش از اسلام و بعد از اسلام بود که همه چیز آماده بود البته من خوشوقتی افتتاحش رو نداشتم ولی موزه هست. میخواستیم موزه هنرهای معاصر در شیراز هم ساخته بشه که متاسفانه نشد. موزه مفرغ لرستان رو داشتیم. راجع به موزه معاصر باید بگم که واقعا از اونجائی که علاقمند بودم به هنرمندان معاصر ایران و وزارت فرهنگ و هنر بینال تشکیل میداد و منم می رفتم در این بینال ها و گالری های خصوصی بود که این آثار رو به نمایش میگذاشتند یادمه خیلی سالها پیش در باغ ... بهش میگفتیم کافه شهرداری ساختمان قدیمی بود و خانم ایران دررودی در اونجا یک نمایشگاهی داشت و من رفته بودم اونجا و هنرمندهای دیگه ای بودن یادمه ایشون گفتن ایکاش یه جائی بود که تابلوهای ما یعنی معاصر ایرونی رو به نمایش دائمی میگذاشتند و فکر میکنم که از اونجا یعنی اینجور که یادمه به فکرم افتاد که یه جائی داشته باشیم که نه تنها هنر معاصر ایران بلکه هنر معاصر دنیا بدلیل اینکه تمام دنیا آثار هنری ما رو داشت ولی ما هیچ چیز از اونها نداشتیم، ولی این زمانی بود که به هر صورت درآمد نفت یه کمی بیشتر شده بود و من یادمه با شاه فقید با آقای نخست وزیر، شادروان هویدا صحبت کردم گفتم که الان موقعشه که یک مقدار از اشیاء رو بخریم همه پولها رو تو مملکت خرج نکنیم که این تورم ایجاد می کنه، که تمام این اشیاء قدیمی در اون زمان خریداری شد اشیاء و فرش و قالی غیره واقعا با کمک اونهائی که در این راه بودند، موزه هنرهای معاصر تازه محلشم اونموقع جلالیه بود دیگه اسمش، فکر می کنم ارتش اونجا رژه می رفتند و بعدش که ارتش جای دیگه رفت میخواستند اون رو خانه سازی بکنند من یادمه اعلیحضرت در خارج از ایران بودن بهشون یه نامه نوشتم و خواهش کردم که حیفه که اینجا خانه سازی بشه اونموقع هنوز خیلی زمین در اطراف تهران بود اجازه بدید که اینجا یه پارکی بشه که فقط یه ساختمانهائی که بدرد همه بخوره مثل موزه و مراکز فرهنگی، که اینجوری شد که اونجا به این تبدیل شد اونموقع پارک فرح بود الان پارک لاله است خوشبختانه اسم قشنگی روش گذاشتند و این موزه ساخته شد و این آثارهم خریداری شد. و میدونم که صحبت کردند که یکی از تابلوهای معاصر رو که فرستاده بودیم در امریکا برای نمایش تعویض کردند با شاهنامه ای که اونموقع می گفتن شاهنامه هوتن شاهنامه شاه طهماسب، که این شاهنامه البته فوق العاده بود و در سال 1970 اون آقای هوتن به ما یه جوری مراجعه کرد که می خواست اون شاهنامه رو 20 میلیون دلار بفروشه. طبیعتا در اون موقع ما نمیتونستیم 20 میلیون دلار رو بدیم برای خریداری شاهنامه، و اگر کرده بودیم خدا میدونه که چه می گفتند چون یه شاهنامه بود. بعد این شاهنامه چون آقای هوتن نتونست بفروشه بهترین تذهیب ها و مینیاتورهاش رو در آورد و هدیه داد به موزه متروپولیتن نیویورک و یه مقداریشم گذاشتند به حراج که یه عده ای خریدند و من میدونم دونفر مجموعه دار کاراشو دیدم یه مقداری باقی مونده بود و این ارزش بازاریش در حدود 6 میلیون دلار بود. خوب واقعا جمهوری اسلامی اگر اینقدر علاقمند بود که داشته باشه میتونست 6 میلیون دلار بده اون رو بخره. این رو یه عده ای اون وسط افتادن و خواستن تعویض کنن با اون تابلو دکونینگ که یه نقاش هلندی بود اینو تعویض کردن ولی در نتیجه اون باقیمونده شاهنامه اون دکونینگ رو 15 میلیون دلار به آقای دیوید گفن - چون تو روزنامه نوشته بود من اسمشو می گم - امریکائی مجموعه دار فروختن و دوسال پیش شنیدم اون تابلو رو اون آقا 130 میلیون دلار به یکی دیگه فروخت. ببینید اونقدر گرفتاریها تو مملکت هست که آدم چی بگه ولی خوب اینم بوده من در اونموقع که این اتفاق افتاد تلفن زدم به موزه هنرهای معاصر البته گفتم که من یک دانشجوی رشته هنری هستم در فرانسه و علاقمند به این موزه و می خواستم با یکی از مسئولین صحبت کنم که اونجا یه آقائی گفت که خانوم جمعه است. یادم افتاد که میگن حسنی مدرسه نرفت اونموقع که رفت جمعه بود، اصلا فراموش کرده بودم. خلاصه فرداش زنگ زدم همون داستانو گفتم گفتم ببینید این مجموعه یه ثروت هم هنریه و هم ثروت ملیه برای مملکت، نذارین که تعویض بشه یا فروخته بشه بعد اون آقا به من گفتش که خانوم ما رو مجبور می کنند. میدونین یه عده خارجی مجموعه دار خارجی چشمشون روی این تابلوها هست میدونین خیلی حرف از این موزه زده شده. من بعضی وقتا دلم می خواد زیاد حرفشو نزنند برای اینکه میدونین یه عده مجموعه دار میگن که خوب اینا که نمی فهمند اینا چیه بیاین بریم تعویض کنیم. و حتی اونموقع هم میگفتن که اینا برای چی همچین موزه ای درست کردن ما رو از بالا به پائین نگاه می کنن. یه داستان دیگه هم یادمه همون چندین سال پیش بود با دخترم فرحناز در نیویورک بودیم و در یه جائی قهوه می خوردیم یه آقائی که امریکائی بود و گالری دار بود آمد گفتش که اجازه بدید بشینم گفتم بفرمائید و اینا گفتش که آره من دارم سعی می کنم که بعضی تابلوها رو تعویض کنم با یه مقدار آثار ساسانی - و منم میدونستم اون دو نفری که این آثارو دارن کیا هستن - بعد این آقا به من گفتش که موهام سفید شده از بس که دارم زحمت می کشم بجائی نمی رسم. منم پیش خودم فکر کردم با آخرین کسی که می بایستی حرف بزنه منم. بهش گفتم امیدوارم پیش از اینکه موهاتون سفید بشه اصلا برید وموهاتون (نامفهوم) . ببینید میگم اونقدر بدبختی الان بالاتر از این در مملکت هست ولی خوب همه این چیزا اثر داره و خوشوقتم که برخی از هموطنان در داخل بخصوص و در خارج مشغولند که صحبت کنن تا اونجا قدرتش رو دارن به یونسکو بنویسن به سازمانهای مختلف که جلوگیری بشه از این .

میبدی: خیلی تشکر. میدونید اون آثاری که شما دستورشو دادید به خریدن با قیمت نازل، امروز بالای سه میلیارد قیمتشه شهبانو؟

شهبانو فرح پهلوی: بعله، بعله... اتفاقا در یک ... یکی از مدیران موزه خوشبختانه تابلوها رو به نمایش گذاشت چند سال پیش و یه کاتالوگی هم درست کردن و من خوشوقتم برای اینکه مردم دیدند که چی دارند در ایران. البته همه تابلو ها رو به نمایش نذاشتند و یادمه در یه برنامه تلویزیون فرانسه هم دیدم که تو انبارها این تابلوها رو نشون میدادن و یه تابلو بود از من که از اندی وارهول بود دیدم با چاقو پاره کردن....
میبدی: عجب... به موزه هنرهای معاصر در تهران که زنگ زدید، گفتید که کی هستید؟

شهبانو فرح پهلوی: (با خنده) نه... گفتم که من یه دانشجوی رشته فرهنگی ام و علاقمندم به هنر و خوب بعدشم گفتم این موزه کی افتتاح شد و ...

میبدی: شما یه چندجای دیگه هم زنگ زدید قبلا ....

شهبانو فرح پهلوی: من بیشتر با هموطنان ... بعضی وقتها دلم میخواد چون یه شماره هائی دارم از یه مقامات (خنده) .... یا ادارات تلفن کنم و حرفمو بزنم ولی بیشتر با یک عده از هموطنان که با محبت برای من ایمیل می فرستند و واقعا به دلم میشینه برای اینکه کسائی هستن که بعد از این انقلاب دنیا آمدن و میبینم با محبت. خب خیلی به دل من می شینه خب منم چی میتونم بهشون بگم از بیرون که خب انشاالله روزگار که اینجوری نمی مونه به اونا یه مقدار انرژی میدم و باهاشون صحبت کردن هم به من انرژی میده.

میبدی: علیاحضرت. اجازه بدید که بپردازیم به مسائلی که امروز در ایران، این رستاخیز ایران، رنگشم سبز. خب خیلی اسباب افتخار شده برای همه ما. واقعا این جوونها نشون دادن که تفاوت بزرگی وجود داره بین اونها و هیات حاکم. و اینا اصلا از یه جنس دیگه ای هستند. دنیا داره اونها رو ستایش میکنه. همین روز گذشته، شب گذشته U2 یکی از معروفترین گروههای موسیقی در جهان غرب بخشی از برنامه شو اختصاص داد به بچه های ما در همین لوس آنجلس یکصد هزار تماشاچی بودند. در حضور یکصد هزار تماشاچی. خب به نظر میرسه که هرجا که تظاهراتی است عروس شما "پرنسس یاسمین" و همینطور نوه های شما در این تظاهرات حضور دارند. هیچ شده با نوه هاتون صحبت بکنید درباره این جنبش اخیر در ایران؟ و جوونهای ایران؟ اونها اصلا چی میگن؟ چه شناختی دارند؟ چرا علاقمند شدند؟

شهبانو فرح پهلوی: اول از همه می خواستم بگم که باعث افتخار تمام ما ایرانیان هست که با تمام اون فشارها با تمام چیزهائی که می شنویم و شنیدیم از زندانی کردن و از کتک زدن و از شکنجه و از تجاوزی که متاسفانه به این جوانان شده با چه شجاعتی جوانان ایران و کسانی هم که واقعا همشونهم جوون نبودند از گروههای مختلف آمدند بیرون و صداشونو به دنیا رسوندند که ما این سیستم رو نمی خوایم ما زندگی بهتر می خوایم ما آزادی می خوایم و چیزی که مهمه دنیا دید که مردم ایران اصلا کی هستند و جالب اینجاست که اینها نسلی هستند که آدم فکر می کرد ممکنه شستشوی مغزی شدند تمام این سالها و همینهان که برگشتند بر ضد اون افرادی که این بلا رو به سرشون آوردند و این فاصله ای که افتاده بین اونها و این جوونها و فاصله ای که افتاده بین افراد حتی از آقایون مذهبی هم یک فاصله افتاده و بهم گرفتاری دارند، و چیزی که واقعا مهمه اینه که ایرانیان خارج از کشور برای یک دفعه گرفتاریها و اختلافات عقیدتیشون رو کنار گذاشتن و همه در خیابانها بودند برای پشتیانی از این حرکت ایرانیان در داخل و تمام خارجی ها در تمام جاهای دنیا.... فقط ایرانی نبودند.... به دل نشست... از خوانندگانی که خود شما بهتر میدونین از بن جو ، مدونا ... بعد الان میگین U2 .... حتی کسائی که لباس درست می کنن الان در ایتالیا مدل هاشون با لباس سبز آمدن یا دستبند سبز زدند در فرانسه در تظاهرات از وزرای سابقشون شرکت کردند، از روشنفکران و در امریکا هم خیلی ها شرکت کردن و منو دعوت کرده بودن به یه کنسرتی اینجا در کاتدرال واشنگتن به اپرای وردی و اون دو نفری که آمدن از من استقبال کنن از آقایون آمریکائی هم پرچم ایران و نقشه ایران به کتشون زده بودن و هم کراوات راه راه سبز و آبی پیراهن سبز و سفید و اون یکی آقا به یه کراوات کمرنگ سبز و ... و اقعا به دل آدم میشینه. و واقعا باعث افتخارند زنان ایران و جوانان ایران برای همه ما با تمام سختی ها و گرفتاری ها مبارزه میکنند و خوشبختانه همونجوری که میدونید در ممالک مختلف دنیا جوایز حقوق بشر داده شده به اونهائی که در این راه قدم برداشتند و برای یک میلیون امضاء. عروس من و نوه هام واقعا موقعی که این حرکت رو دیدند البته من اون موقع در امریکا نبودم خودشون خواستند برند و شریک باشند در این تظاهرات با مردم ایران و طبیعتا نوه هام هم موقعی که تمام این سالها چیزهائی که شنیدن و دیدن حس کردن و پر از تحسین برای جوونهای ایران.... جوونهای ایران که با تمام این سختی ها فریاد میزنند اون چیزی رو که میخوان .

میبدی: در بازگشت از تظاهرات به شما چی میگن؟ چی گزارش میدن؟

شهبانو فرح پهلوی: همین دیگه... منم خودم نمیدونستم که میرند (خنده) من پاریس بودم دیدم عکس "یاسمین" با "نور" و "ایمان" با پانکارد هائی که راجع به آزادی بود و حتی "فرح" کوچولو رو پیشونیش عکسش هستش که برای آزادی ... خب خیلی خوب بود دیگه ... خیلی...

میبدی: خب شهبانو خیلی سپاسگزارم اگه اجازه بدین سئوال آخر روهم مطرح کنم و باشما خدا حافظی کنم... خسته تون کردم... آینده مذاکرات رو چی می بینین... به نظر میاد که غربی ها دارن یه تلاش عبث انجام میدن در طول این سالها و ادامه پیدا کرده خود شما خوشبینید به انجام مذاکره؟

شهبانو فرح پهلوی: والله من نمیتونم پیش بینی کنم اینقدر تحلیلگر هست در تمام دنیا که ... ولی حس می کنم یعنی امیدوارم بدلایل مختلف که ... در وهله اول مردم ایران زندگی دیگه ای رو میخوان... بعد از سی سال دیگه این زندگی رو نمی خوان... می خوان بهتر زندگی کنن آزادی می خوان ... نون میخوان آب میخوان کار می خوان. و دنیا هم حس کرده متاسفانه با این رژیمی که هست، با این کارهائی که میکنند با این حرفهائی که میزنند. ببینید تمام دنیا این افراطی مذهبی رفته، نمی گم که دنیا دلشون به حال مردم ایران سوخته... اینا دنبال منافعشونند.... منافع سیاسی و اقتصادی و امیدوارم درک کردند که منافع خودشون هم هست که اون مملکت یه مملکت آزاد و یکپارچه و دمکراتیک و امیدوارم جدائی دین از حکومت با تمام احترام به دین و فکر می کنم خیلی از آقایون علما به همون فکر هستند.... باید امید داشت.

میبدی: باید امید داشت . شهبانو فرح پهلوی هر وقت با شما صحبت می کنم یه احساس توام با افتخار به من دست میده. خسته نباشید. خدا قوت.

شهبانو فرح پهلوی: می خواستم قبل از اینکه تموم کنم بگم که شاه فقید چه انسان .. یعنی عاشق ایران و ایرانی بود تا آخرین لحظه های زندگیش... و مهربونیش با همه با فرزندانش ... صبر و حوصله ای که داشت ... دور اندیشی که داشت ... هیچوقت عصبانی نمی شد و واقعا یک نمونه ای بود برای من که هر وقت فشار هست و گرفتاریم زیاده به خدا میگم خدایا از اون بالا منو راهنمائیم کن که چه کنم .... و میخواستم بگم که مطمئن هستم که نام ایشون در تاریخ بزرگ خواهد بود و روانشون شاد و یادشون گرامی باد و برای شما هم آرزوی سلامت و موفقفیت می کنم. می بینم هر روز چقدر زحمت می کشید که گزارش به هموطنان بدید و میدونم که چقدر علاقه دارید به مولانا خواستم با یه شعر مولانا یه قسمتش که میگه :

قصر بود روح ما نی تل ویرانه ای ....
غیر برونی بدست غیر درونی بتر....
از سبب غیری است کندن دندانه ای ....

باقیشم خود شما بهتر میتونید بگید

میبدی: تشکر می کنم.


۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

مملکتی که محمود وحیدنیا دارد به مجلس خبرگان نیازی ندارد!

در همه این سی سال از بین اونهمه فسیل کلم به سر یکیشون قدر انگشت کوچیکه وحیدنیا عرضه و سواد و شهامت نداشت! یکی مرد جنگی به از صد هزار!