محمدعلی فروغی
در راپرتهای سابق و لاحق خود نوشتهام فعلاً ترکها نسبت به ما سوء نیتی ندارند. بد نیست که عقاید خودم را در این باب توضیح بکنم:
امروز ترکها به کارهای خود
مشغولند یعنی ملتفت شدهاند که در گذشته اساس کارشان غلط بوده است و به این
واسطه مملکتشان تجزیه و دولتشان ضعیف و ملتشان فقیر و نادان و عاجز و
استقلالشان محدود شده بود و حتی نزدیک بود وجودشان از میان برود اینست که
حالا تمام مساعی عقلای آنها مصروفست به این که ترتیبات اداری خود را منظم
کنند، اقتصادیات خود را ترقی دهند، قوۀ نظامی خود را با مقتضیات امروزی
متناسب نمایند حدود و ثغور خود را امن کنند، مشکلات سیاسی خود را تسویه
نمایند و مخصوصاً اساس قومیت خویش را محکم سازند و به این واسطه
حتیالامکان از جنگ و جدال و حوادث احتراز دارند. ممکن است اگر امری پیش
بیاید یک دفعه نپاییده مثل پاییز گذشته کاسه و کوزه را بهم بزنند اما این
نه از بابت طمع و سودای جهانگیری است بلکه از جهت سوءظن و ترس و خیال است.
محمدعلی فروغی
|
اما خوشبینی بنده فقط راجع به
حالت حالیه است و از آتیه نگرانم به این معنی که اگر ترکها به پیشرفت
مقاصد امروزی خود موفق شوند و روزگار بگذارد بنیان کار خود را محکم کنند و
اساس سیاست دنیا و اوضاع بینالملل نیز مانع خیالات خام نباشد یقیناً هوا و
هوس در سر خواهند داشت و ممکن است نسبت به ما خیالاتی بپزند و آن اشکال
مختلف میتواند داشته باشد که دو قسم آن را عجالة من میتوانم پیشبینی
کنم:
یکی این که یک قسمت کوچک یا
بزرگ از خاک ما را بخواهند متصرف شوند، هر چند این خیال با وجود دولت روسیه
به ملاحظۀ قفقاز و ترکستان مستبعد است ولیکن از کجا که مناسبات روسیه و
قفقاز و ترکستان همیشه مثل امروز بماند و از کجا که یک وقتی گرفتاریهای
روسیه در داخله یا خارجه برای اجرای مقاصد ترکها موقع مناسب بدست ندهد و
چنان که سابقاً نوشتهام برای آن موقع من از افغانستان هم نگرانم. نمیدانم
اطلاعات شما از آن مملکت از چه قرار است اگر آنچه اینجا استنباط میشود
صحیح باشد افغانها بکلی در تحت نفوذ ترکند. از ترکیه صاحب منصب و مستشار
میگیرند و غیره. پادشاه افغان هم که عنقریب به آنقره خواهد آمد و نمیدانم
هیچ گفتگوی رفتنش به ایران هست یا نیست. باری اینها همه چیزهایی است که
باید در نظر گرفت. اما با این همه احتمال این پیشآمد را بواسطۀ اوضاع
بینالمللی آتیه میتوان ضعیف دانست خاصه این که میبینم خود ترکها اصرار
دارند که دولت ایران باید در ازدیاد قوه بکوشد و قشونش را اقلاً به
صدوپنجاه هزار نفر برساند و ما حاضریم برای این مقصود هر کمکی بتوانیم به
ایران بکنیم. حالا آیا حرفها خدعه و تزویر است و میخواهند ما را اغفال
کنند و مطمئن هستند که ما نمیتوانیم قوۀ خود را زیاد کنیم، یا از روی صدق
است و حقیقتاً سوءنیت ندارند و میل دارند ما قوت داشته باشیم که روزی
بتوانیم زیر بال آنها را بگیریم بنده عجالة نمیتوانم از روی قطع در این
باب حکم کنم و فهم مطلب طول مدت و تجربه لازم دارد ولیکن صورت ظاهر
اظهاراتشان بصداقت و صمیمیت بیشتر شباهت دارد.
اگر این عناوین را هم صمیمی
بدانیم ممکن است بگوییم این عقیدۀ دولت امروزی ترک است از کجا یک روز کسانی
بر سر کار نیایند که عقیدۀ مخالف داشته باشند؟
این احتمال را هم که مرتفع
بدانیم قسم دیگری ممکن است پیش بیاید که احتمالش قویتر است و تصور میکنم
از حالا این خیال در بعضی از دماغهای ترکی وارد باشد و آن این است که
ترکها خود را فوق سایر ملل لااقل فوق ملل مشرق میدانند و نظری در بارۀ
خودشان و سایر مشرق زمینیها دارند نظر آنست که قبل از جنگ آلمانها نسبت
به سایر اروپاییها و ملل دیگر داشتند، یعنی خود را مستحق سیادت بر ملل
مشرق میدانند و پس از آن که تفوق اقتصادی و علمی و صنعتی و تمدنی خود را
مسلم کردند و در صدد برخواهند آمد که اگر بزور نباشد و به رضا و رغبت سایر
ملل مشرق را تابع و زیر بلیط خود قرار دهند و از حالا هواهای ملل اروپایی
در سر دارند و اگر ما مثل گذشته غافل و خواب باشیم و ترکها به پختگی و
متانت کار کنند نظر بهم کیشی و مناسبات زبانی و نژادی و تمدنی و غیرها که
در بین بوده و هست و میتوان به وسیلۀ تبلیغات و تدابیر دیگر قوت داد این
خطر ممکن است پیش بیاید و کسی هم جلوگیری نمیتواند بکند زیرا که امری
معنوی و طبیعی است.
این نگرانیهای من بجا باشد یا
نباشد یک مطلب مسلم است که هیچ ملتی بدون لیاقت و قابلیت دوام نمیکند و
اقل مسائل این است که استقلال ظاهری یا معنوی خود را از دست میدهد. در
آتیه لشکرکشی و جنگ و جدال با توپ و تفنگ کم کم منسوخ میشود اما کشمکش
معنوی هیچوقت از بین مردم مرتفع نخواهد شد، هر قومی که خود را لایق و مستعد
میسازد مخدوم میشود و ملت بیلیاقت خادم خواهد بود چنان که افراد مردم
به حسب استعداد و لیاقت بعضی آقا و جماعتی نوکرند و چون این ترتیب طبیعی و
مقرون به عدالت است چاره هم ندارد.
نتیجهای که از این مقدمات
میخواهم بگیرم اینست که باید کاری کرد که ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا
کند والا زیر دست شدنش حتمی است زیر دست ترک نشود زیر دست عرب ـ که عنقریب
تربیت شدۀ انگلیس خواهد بود ـ میشود و اوضاعی که امروز در ایران میبینیم
جای بسی نگرانی است.
افراد مردم ایران مطلقاً یک
منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و
صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی فقط یک راه پیش گرفتهاند که به
اسامی مختلف آنتریکبازی و حقهبازی و تملق و هوچیگری و شارلاتی و غیره
خوانده میشود و اسم جامع آن بیحقیقتی است و از این جهت است که ایرانیها
هیچوقت با هم اتحاد و اتفاق نمیکنند و شما که از اوضاع گذشته و حال دنیا
خبر دارید میدانید که هیچ وقت بیحقیقتی و نفاق هیچ قومی را به جایی
نرسانده و هر وقت هر ملتی به مقامی رسیده امری معنوی را در نظر داشته و
حقیقتطلبی و فداکاری و همت و غیرت و شهامت او را به حرکت درآورده و اتفاق و
اتحاد مطلوب خویش را حاصل نموده است. اگر بپرسید چه باید کرد و چاره چیست
بیتأمل عرض میکنم باید ملت را تربیت کرد. البته اهمیت تنظیم مالیه و
تقویت قشون و ترقی اقتصادیات را از نظر نباید دور داشت چه همانطور که
مادیات به تنهایی برای ارتقای یک ملت کفایت نمیکند معنویات هم به تنهایی
کافی نیست، ولیکن باید دانست که تا ملت تربیت نشود هر چه سعی در ترقی
مادیات آن کنند به جایی نمیرسد و عیناً مانند احوال پدرهایی است که برای
اولاد خود مال و دولت فراوان به ارث میگذارند و آنها را تربیت نمیکنند،
چه بسیار دیدهایم که آن اموال را فرزندان ناقابل به اندک زمانی به باد
میدهند ولی اولادی که تربیت شده و قابلت دارند از پدر هم که ارثی نبرند
خودشان تحصیل مال میکنند و شاهد دیگری که که دارم اینست که در زمان جنگ
بینالملل چندین ملیون پول از خارجه به ایران آمد ولیکن چون ملت مستعد نبود
در ظرف مدت قلیلی آن پولها به خارجه برگشت و مطلب قابل انکار نیست و حاجت
به بسط کلام ندارد.
اما تربیت ملت قسمت مهمی از آن
البته به نشر معارف است به وسایلی که دائماً گفته میشود: تکثیر و تأسیس
مدارس و مؤسسات و مجامع و مجلات علمی و ادبی و صنعتی، ترجمه و تألیف و طبع
کتب مفیده، طلبیدن معلمین خارجی، فرستادن جوانهای مستعد به خارجه، تشویق و
تجلیل ارباب کمال و قس علی ذالک و یقین است که در این باب مسامحه جایز
نیست اما امروزه این اقدامات هم کفایت نمیکند و مهمتر از اینها آنست که
فکری برای تقویت مایۀ اخلاقی ملت بشود. در این دوره وقتی که ما از اخلاق
سخن میگوییم رندان در دل استهزا میکنند و حتی به زبان میآورند و اگر
بخواهند به معقولیت حرف بزنند میگویند اینها صوفی و درویش یا
موهومپرستاند و رضای خاطر خدا و پیغمبر را در نظر دارند، آخرت را
میخواهند و از بهشت و دوزخ میترسند. لازم نمیدانم داخل این بحث شده
توضیح کنم که چنین نیست رضای خاطر خدا و پیغمبر لازم باشد یا نباشد موضوع
دیگری است و این حرفهای ما برای آخرت نیست صرف مصلحت دنیوی خود را در نظر
داریم و در این باب هیچ کس از جهت فرنگیمآبی و تجدد به من نمیرسد الا این
که من وقتی که به اوضاع فرنگستان نگاه میکنم آکادمی و مدارس عالیه و
کارخانههای صنعتی و تأترهای اخلاقی و موزهها و لابراتوارها و حکما و علما
و ادبا و هنرمندان را میبینم، مدعیان من قهوهخانهها و فاحشهخانه و
رقاصخانه را تماشا میکنند که نسبت به آن مؤسسات عالیه در اقلیت ضعیفی
هستند و غالباً هم اهل فرنگستان در آنجا آمد ورفت نمیکنند و تلۀ پول برای
خارجیهاست. طول نمیدهم مقصود انیست که امروز ملت ایران نه خداپرست است،
نه وطندوست، نه آزادیخواه نه شرافتطلب، نه دنبال ناموس، نه طالب هنر، نه
جویای معرفت، باید کاری کرد که مردم از شارلاتانی و هوچیگری و انتریکبازی
مأیوس شوند و دست بردارند، در آن صورت ناچار متوجه کار و هنر و کمال
میشوند، همت و غیرت پیدا میکنند، حقیقت طلب میشوند، دولت هم اگر نکند
خودشان اسباب تحصیل معرفت را فراهم میکنند و با امنیت و عدالتی که دولت
برقرار میکند دنبال اقتصادیات هم میروند و مثل سایر ملل ثروت و قدرت و
شرافت مملکت خویش را ترقی میدهند. از حسن اتفاق این قسمت از تربیت ملت که
از همه مشکلتر و مهمتر است وسیلهاش بدست ما آمده و باید مغتنم بشماریم و
آن وجود مبارک شاهنشاه پهلوی است.
دوست عزیز….. مرا میشناسید و
میدانید که متملّق و چاپلوس نیستم و اگر میخواستم مزاجگویی کنم در طهران
میکردم آنچه میگویم از روی دلیل و برهان است. ممکن است اشتباه کرده باشم
امّا صحیح یا غلط عقیدهام اینست. و بعلاوه میدانم که شما هم با من هم
عقیدهاید و توضیح مطلب مهم است. مردم دنیا خاصه اهل ایران همیشه نظر به
مقامات عالیه داشته و کلام معروف صحیح است که النّاس علی دین ملوکهم و
البته چون مقام شخص پادشاه از سایر مقامات عالیتر است نظر توجه عامه به او
از همه بیشتر است، همه از او تقلید میکنند، همه میخواهند خاطر او را
خرسند سازند، کلامش مؤثر و رفتارش سرمشق است، و اگر هم در بدو امر
متابعتشان از گفتار و کردار او از روی حقیقت و قلباً نباشد کم کم به مرور
زمان حقیقت پیدا میکند و بهترین شاهد این مدعا هم گذشته از دلایل تاریخی
اینست که ببینید وجود شاهنشاه پهلوی در همین چهار پنج سال اخیر با آن که
دورۀ کشمکش و انقلاب بوده چه تأثیر خوشی داشته است.
الحاصل پادشاه مملکت، خاصه پادشاهی مقتدر و نامی مثل اعلیحضرت پهلوی گفتار و کردارش ظاهر میکند که به ارباب هنر و کمال مردمان درست و با حقیقت نظر توجه دارد و از شارلاتانها و هوچیها و انتریگانها و متقلبین بیزار و متنفّر است، و این فقره قویترین عامل ترقی و اخلاقی ملت و نجات دهندۀ مملکت خواهد بود.
الحاصل پادشاه مملکت، خاصه پادشاهی مقتدر و نامی مثل اعلیحضرت پهلوی گفتار و کردارش ظاهر میکند که به ارباب هنر و کمال مردمان درست و با حقیقت نظر توجه دارد و از شارلاتانها و هوچیها و انتریگانها و متقلبین بیزار و متنفّر است، و این فقره قویترین عامل ترقی و اخلاقی ملت و نجات دهندۀ مملکت خواهد بود.
تصور نکنید عقیدۀ بنده اینست که
آنچه نوشتم کشفیاتی است که خودم تنها کردهام و کسی دیگر نمیداند اما
گمان میکنم هیچکس مثل من بیغرضانه نمیگوید…
از این تصدیع طولانی که بسر کار دادم مقصودم اینست که چون شما را……(پایان نامه است ناتمام)
منبع: مقالات محمدعلی فروغی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر